[ad_1]
کسانی که از فیلم جدید دیوید کراننبرگ، جنایات آینده خوشی بردند، می توانند با تعدادی فیلم ناراحت کننده دیگر در مقاله بهترین فیلم های مانند جنایات آینده برای دیدن دوست شوند.
فیلم جدید دیوید کراننبرگ، جنایات آینده، بسیاری از ویژگیهای کارگردان، از جمله تاکید بر وحشتهای مرتبط با بدن انسان را به نمایش میگذارد. به نظر میرسد که کراننبرگ بیش از هر کارگردان دیگری که در هالیوود کار میکند، میداند چگونه زیر پوست تماشاگر قرار بگیرد و شکنندگی بدنی خود را به آنها یادآوری کند.
بهترین فیلم های مانند جنایات آینده (Crimes of the Future)
فهرست هناوینی که در ادامه نوشتار بهترین فیلم های مانند جنایات آینده به معرفی و تحلیل اونها خواهیم پرداخت را میتوانید در لیست زیر در یک دید ببینید:
در یوتیوب ببینید:
ویدیو اپیزود 1 فیکست – نقد و بررسی فیلم جنایات آینده 2022
جهت دیدن نسخهی طولانی این نقد و بررسی از راه یوتیوب از راه لینک زیر اقدام کنید:
نقد و بررسی فیلم Crimes of the Future 2022 – اپیزود اول فیکست
لینک پادکست اپیزود 1 نقد و بررسی فیلم جنایات آینده
در حالی که دیدگاه کراننبرگ مطمئناً منحصر به او است، تعدادی فیلم دیگر نیز در چند دهه قبل اکران شدهاند که برای ساختن اذیت آیندهنگر بیننده به عکس درآمدهاند.
جنایات آینده (انگلیسی: Crimes of the Future) یک فیلم ترسناک بینالمللی و نوع ساخته است که توسط دیوید کراننبرگ نوشته و کارگردانی شدهاست. بازیگران اون ویگو مورتنسن، لئا سیدو و کریستن استوارت هستند. این فیلم عنوانی مشترک با فیلمی محصول ۱۹۷۰ از همین کارگردان دارد ولی بازسازی اون نیست. این فیلم برای اولین بار در جشنواره فیلم کن ۲۰۲۲ نمایش داده شد.
- کارگردان دیوید کراننبرگ
- تهیهکننده رابرت لنتوس
- نویسنده دیوید کراننبرگ
- بازیگران ویگو مورتنسن لئا سیدو کریستن استوارت
- موسیقی هاوارد شور
- شرکت تولید نئون و بل مدیا و سیبیسی
- وقت تاریخ ۱۰۷ دقیقه
- سرزمین کانادا، فرانسه، بریتانیا و یونان
- زبان انگلیسی
Annihilation
گروهی سرباز درون یک منطقه فاجعه زیستمحیطی میشوند و تنها یک نفر از اونها جان تندرست به در میبرد اگرچه او نیز فراوان زیاد مجروح میشود. در این بین همسر او (ناتالی پورتمن) که یک زیستشناس است، به نام همسرش عازم سفری به سو منطقه یک فاجعه زیستمحیطی میشود، ولی نمیداند که چه چیزی در صبر اوست. تیم مسافرت او شامل یک زیستشناس سلولی (ناتالی پورتمن)، یک جاریشناس (جنیفر جیسن لی)، یک ژئومورفولوژیست، یک فیزیک دان و یک پیراپزشک است.
«نابودی» قبل از هر چیز «رسیدن» (Arrival) و «استاکر» (Stalker) را به یاد میآورد. صحیح همانند «رسیدن» با سناریوی دیگری از اولین ارتباط بشر با یک نیروی فرازمینی سروکار داریم که از زاویهی فراوان انسانی و شاعرانه و واقعگرایانهای به اون میپردازد.
صحیح همانند «رسیدن» و سریال «باقیماندگان» (The Leftovers) حادثه شگفت آور و غریبی که اتفاق افتاده هرکسی که با اون برخورد کرده است را به خط فرضی بین دو کشور سردرگمی و فروپاشی روانی کشانده است. هدف فیلم زیادتر از اینکه دربارهی پردهبرداری از ماهیت و هدف نیروهای فرازمینی باشد، دربارهی بررسی روانشناسی کاراکترها در برخورد با اتفاقی است که توانایی فهمیدن و درک کردنش را ندارند.
صحیح همانند «استاکر» با گروهی دنبال میشویم که قدم به درون منطقهی پساآخرالزمانی با تشعشعاتِ رادیواکتیوگونهی ممنوعهای میگذاریم که گویی رها از طنابِ قوانین دنیای معمول کار میکند. شاید این منطقه در جایی روی همین کرهی خاکی قرار داشته باشد، اما ورود به اون، حس سوار شدن در شاتل فضایی و شلیک شدن به عمق کهکشانی بیگانه را دارد.
Minority Report
قصـه فیلم شرح اقلیت در سال ۲۰۵۴ میگذرد. اساس اصلی قصـه بر مبنای سیستمی است که بر مبنای ۳ انسان کار میکند و میتواند جرایم را نزد از وقوع نزدبینی کند و بدین ردیف مأموران اجرایی نزد از وقوع جنایت جلوی اون را میگیرند و وقتها است که دیگر جنایتی چهره ندادهاست.
اما همین سیستم پیچیده هم ممکن است فریب بخورد. زمانی که ماشین نزدبینی میکند در تاریخ مشخصی یکی از مأموران اصلی پروژه دست به کشتن خواهد زد، او با این سوال مواجه میشود که آیا خود تصمیم تغییر آینده خود را دارد یا مجبور است به تقدیر بدن در دهد و در این راه معمای پیچیدهای را دوباره میکند.
شرح اقلیت با سرخوشی عمدتا سادیستی (دگرآزارانه) اش حلقه جبرگرایی را باریکتر میکند. فیلم آینده را پیشینهدار علامت میدهد و چیزهایی که هنوز اتفاق نیفتاده، بخشی از دستمایههای کار است. ما نهتنها محکومیم که تاریخ را تکرار کنیم، بلکه رفتارمان هم در قیدوبند تواناییهای بالقوه ما است.
در فیلم (براساس قصـه کوتاهی که فیلیپ ک.دیک در ۱۹۵۶ نوشته است) این واقعیت با مجموعهای از مبتکرانهترین طراحی منظرههایی که تاکنون شکل گرفته، نمود مییابد. قصـه سه شخصیت «نزدآگاه» دارد که دیک آنها را «احمقهای وراج» وصف میکند.
آنان امواج متافیزیک دریافت میکنند و به یک رابط خیسافزار /مقاومافزار متصلند که دادههای مربوط به جنایتکار و قربانی را روی کارتهای منگنه شده و ارتقاء یافته کامپیوتری ذخیره میکند. رابطه بین قصـه اصلی و فیلم نازک و توأم با احترام است.
اسپیلبرگ مفهوم و لحن قصـه اصلی را نمود داده در عین حال روایت را چنان بهطور کامل بازسازی و شورانگیز کرده که هر نوع سنجیدنای اصولا بیاستفاده است. مجسم کنید که یکی از اپراهای واگنر براساس شعری از امیلی دیکینسون ۱ ساخته میشود.
Her
محوریت قصـه در مورد مردی است که با یک سیستمعامل هوشمند کامپیوترای که دارای صدا و شخصیت یک زن است رابطه عاطفی برقرار میکند. این اولین فیلمنامه ایست که جونز به تنهایی نوشتهاست. او نخست در سال ۲۰۱۳ در فستیوال فیلم نیویورک به نمایش حقوق و پس از اون در ۱۸ دسامبر ۲۰۱۳ به شکل عمومی در ایالات متحده اکران شد.
« اون دختر » از اون دسته آثاری است که مخاطب را به فکر وا میدارد. اینکه یک سیستم عامل هوشمند بتواند روزی جایگزین معشوقه های یک انسان در زنگی واقعی باشد، در چند سال اخیر گفت و گو داغ دانایان بوده که همیشه موافقان و مخالفان خود را داشته است.
تئودور در « اون دختر » عاشق سیستم عاملی است که فانتزی های ذهنی او را به واقعیت تبدیل کرده. سیستم عامل هوشمند سامانتا علناً اقدامی انجام نمی دهد که تئودور ناراحت شود. همیشه در خلوت وی وجود پر شوری دارد و بطور کوتاه ، هیچ وقت اجازه نمیدهد که تئودور تنها باشد و حس تنهایی کند. سامانتا دقیقاً همانی است که یک مرد از زن ایده آل در ذهن دارد.
The Fly
مگس فیلمی آمریکایی در ژانر ترسناک و علمی–تخیلی به کارگردانی دیوید کراننبرگ محصول سال ۱۹۸۶ است. فیلم مگس توسط بروکسفیلمز تولید و توسط کمپانی فاکس قرن بیستم توزیع شد. این فیلم کمابیش بر پایه قصـه کوتاهی به همین نام از جورج لانگلان ساخته شده است که پایه فیلم مگس (۱۹۵۸) نیز بر پایهٔ همان قصـه بود. موسیقی فیلم توسط هاوارد شور ساخته شد و کریس والاس ایجادگر گریمها بود که دنبال با گریمور استفان دوپویی برندهٔ جایزه اسکار بهترین گریم شد. فیلم مگس ۲ دنباله این فیلم است.
کراننبرگ در به عکس کشیدن مرد بالغی که با یک حشره ترکیب شده است جزییات را لحاظ نموده و به همین دلیل نخستین روبرویی مخاطب جدید خوف انگیز است. رنگ پوست. چین و چروکهای شکل و بدن. و وضعیت با عجله موها و بزاقهای سمی تجزیه کننده ای که ازدهان جدید ترشح میکنند به راستی چندش آور و باورپذیر هستند. اینها به کنار هنگامی در دقایق پایانی همان کم علامت های آدمیزادی هم کنار میروند و کراننبرگ هیولا خود را در نماهای بسته و مدیوم شکار میکند فیلم به راستی کابوسوار میشود.
جدا از جلوه های مخصوص ستودنی فیلم (این دلیل محصول 1986 است!) بازی (جف گلدبلوم) در نقش اصلی تمجید برانگیز است. مدل بریده بریده سخن زدن و دیدهای مرموز وگ اها ترحمبر انگیز و نوع راه رفتن و هولناک کردن بدن صدا پس از تغییر شکل از نمونه های تلاش وی برای جان بخشیدن به هیولای فیلم هستند.
Pan’s Labyrinth
اوفلیا (ایوانا باکرو)، دختر بچهای که با مادر باردار و ناپدریاش، یک نظامی فاشیست، در تاریخ جنگهای داخلی دوران ژنرال فرانکو، دیکتاتور اسپانیا زندگی میکند. او روزی حشرهای مانند یک پری میبیند که او را به یک «هزارتو» اسرارآمیز هدایت میکند که به دنیای زیرزمینی ختم میشود. اینجاست که وی با یک فان برخورد میکند و در دنیای خیال و واقعیت ماجراهایی را پشت سر میگذارد. کارگردان در این فیلم با هنرمندی فراوان دو خط خیالی و حقیقی از زندگی اوفلیا را در آخر به هم مرتبط میسازد.
قلب تورو و کار فیلمسازی را از سال ۱۹۹۵ با فیلم حیرتانگیز کرونوس شروع کرد. او در سال ۲۰۰۱ با فیلم پایه فقرات شیطان استادی خود را در عرصهٔ سینمای ترسناک علامت داد. هلبوی و بلید ۲ نیز از دیگر فیلمهای قلب تورو هستند. وی همچنین پابرجا کرده که در عرصهٔ تبیین و پرداخت روابط انسانی و روانشناختی نیز فیلمساز ماهری است.
قلب تورو گفته است که از شروع دوران زبر دستاش همیشه در پی فرصتی بوده تا فیلم هزار توی پن را بسازد و این فیلمی بوده که وی همیشه آرزوی ساختن اون را داشته است. و از این فیلم پیداست که سازندهاش با چه دقتی همهٔ جزئیات را مدنظر داشته و چگونه از دیرباز با کاراکترهایش زندگی کرده است.
داستانهایی که در دنیاهای دوگانهٔ هزار توی پن چهره میدهد یکدیگر را نیرومند میکنند. یک پیوند ارگانیک ناکسستنی مابین این دو دنیا برقرار است. مبارزهٔ حرکت مقاومت علیه فرانکو و ارتشاش نزد میرود. گاهی وقتها وابسته این حس میشویم که دنیای زیرزمینی واقعی است و دنیای روزمینی غیرواقعی؛ و گاهی هم برعکس.
فیلمساز شما را آزاد گذاشته تا هر نوع دوست دارید تصمیم بگیرید. با این حال، یک چیز را با قطعیت بین میکند: گریز از واقعیتهای خشن دنیای امروز و قدم نهادن در سرزمین داستانهای پریانی به این سادگیها امکانپذیر نیست؛ برای پیروزی معصومیت بر شرارت باید تلاش بیشتری کرد…
Splice
شکاف فیلمی محصول سال ۲۰۰۹ و به کارگردانی وینچنزو ناتالی است. در این فیلم بازیگرانی همچون آدرین برودی، سارا پلی، دلفین چانیک، دیوید هیولت ایفای نقش کردهاند.
ایدهی ورود بیگانههایی غیرانسانی به دنیای انسانها با نام استیون اسپیلبرگ و “ای تی” اش و در ادامه “برخورد نزدیک از نوع سوم” و علامتهای ام نایت شیامالان و مواردی دیگر گره خورده است. فیلم فوق درابتدا میتوانست اثری این گونه رده بندی شود با رگه هایی از وجود موجود فرانکشتاین ماری شلی، اما این فیلم در خود چیزهایی دارد که اون را از نمونههای دیگر جدا میسازد و اون چیزی نیست، جز تلفیق ژانرها.
جلوههای مخصوص تصویری فیلم عالی و متقاعد کننده است. موجود ساخته شده با تمام صفات حیوانی خود، از قبیل حرکت و پروازو …خوب به عکس کشیده شده است. درنخستین برخورد با این موجود که اون گونه قابل اعتقاد روی دوپای کوچک خود راه میرفت، به یاد شیطانهای کوچک سکانس آخر فیلم ” ملک سلیمان “که همانند مارمولک های انیمیشن، به طرزمضحکی، به این سو و اون سو میجهیدند و دستمزد کلانی که بابت این شاهکار به تکنسین جلوههای مخصوصی هنگ کنگی پرداخت شده بود، افتادم و بی اختیار آه عمیقی کشیدم!
Possessor
متصرف یک فیلم ترسناک و علمی تخیلی محصول سال ۲۰۲۰ میلادی به نویسندگی و کارگردانی برندون کراننبرگ است. در تولید مشترک بینالمللی انگلستان، ایالات متحده و کانادا، آندرهآ ریسبرو، کریستوفر ابوت، روسیف ساترلند، تاپنس میدلتون، شان بین و جنیفر جیسن لی بازی میکنند.
اولین نمایش جهانی فیلم در جشنواره فیلم ساندنس در ۲۵ ژانویه ۲۰۲۰ بود. این فیلم قرار است در تاریخ ۲ اکتبر سال ۲۰۲۰ و توسط ایالات متحده و کانادا توسط نئون و الویشن پیکچر منتشر شود. این فیلم مورد تمجید منتقدان قرار گرفتهاست.
ایده فیلم کاملاً بکر و جدید است. آخر بندی فیلم اگرچه مقدمه درستی برای اون شکل نمیگیرد اما تاثیرگذار و قابل شکرگزاری میباشد. ضرباهنگ فیلم کُند است در حالی که دلیل قانع کنندهای برای این ضرباهنگ وجود ندارد. علی رغم فیلمنامه جذاب که پتانسیل بالایی برای شکل گیری خرده روایت های مختلف در اختیار فیلمساز قرار می دهد، کراننبرگ ایده داستان را بسط نداده و از ظرفیت های اون استفاده نکرده است.
برندون کراننبرگ در مجموع اعتقادی به پرداخت شخصیت اصلی داستانش نداشته است. ما از انگیزه های شخصی تسیا و اینکه برای چی در چنین شرایطی وجود دارد هیچ نمیدانیم و همین داستان دلیل می شود بحرانی که تجربه میکند را هم چندان جدی نگیریم!
The Thing
کارکنان پایگاه تحقیقاتی آمریکایی در قطب جنوب، با گونه ای موجود فضایی روبرو میشوند که در واقع همانند انگل بدن مخلوقات زنده دیگر را آلوده میکند و در اون پنهان میشود و زمانی که لو میرود، کالبد جسمانی قربانیان خود را به گونه ای ترسناک و خونخوار تغییر شکل میدهد. حالا کارکنان پایگاه برای پاکسازی و یافتن اینکه چه کسی آلودهاست، درگیر چالشهای مرموز و غیرمنتظره ای میشوند.
The Thing در اصل قصـه چند پژوهشگر با شیوه و نشانی نامعلوم بود که وابسته یک هیولای شگفت آور و نا آشنا می شدند و میبایستی خود را از چنگال او رها میکردند. در نسخه کلاسیک، به هیچ عنوان به قبل شخصیتهای فیلم نشانه مستقیمی نمیشد و ابداً هم برای تماشاگر مهم نبود که این آدمها چه قبل ایی دارند!.
اما در نسخه جدید تصمیم گرفته شده تا کمی هم به مسائل کنار ایی این قصـه پرداخته شود. خوشبختانه این اشارات به درستی در فیلم قرار داده شده و اطلاعات مفیدی به تماشاگران، مخصوصا طرفداران 2 آتشه نسخه کلاسیک ارائه میدهد. به نام مثال در نسخه کلاسیک شما کمترین میزان اطلاعی را از قرارگاه محققان 4 نروژی نداشتید، اما در نسخه جدید کوشش شده زیادتر به این مکان مرموز و مکان پیرامونش پرداخته شود.
The Lobster
در آیندهای کابوسوار، افراد مجرد مجبورند ظرف وقت ۴۵ روز یک شریک زندگی برای خود پیدا کنند؛ و اگر در طول این تاریخ در این امر برنده نشوند به حیوان بدل میشوند و اونها را در جنگل رها میکنند. نداشته و مهمانان در مجالس رقص و ارتقاء روابط شرکت میکنند. اونها میتوانند با استفاده از اسلحههای بیهوشکننده و شکار “گوشه گیرها (فراریها)” که در جنگل دور و بر هتل زندگی میکنند، وقت اقامت خود را طولانیتر کنند و زمان بیشتری برای پیدا کردن همسر داشته باشند.
پس از اینکه همسر دیوید، او را ترک میکند، دیوید به دنبال برادرش که در قطعه یک سگ است به هتل میروند. او با دو مرد که یکی به شکل نوک زبانی صحبت میکند و دیگری پایش میلنگد، دوست میشود مردی هم که پایش لنگ است، با تظاهر به اینکه خونریزی بینی دارد.
دیوید هم تصمیم میگیرد تا با تظاهر به سنگدل بودن، نظر زنی با همین ویژگی را جلب کند و درون قسمت زوجها شوند. سپس از مدتی که زن به او شک میکند، برادر دیوید را میکشد و هنگامی که میبینید دیوید برای مرگ برادر گریه میکند، درمییابد دیوید به او دروغ گفتهاست. زن تصمیم میگیرد تا داستان را به مدیر هتل اطلاع دهد که دیوید او را بیهوش کرده و به یک حیوان تبدیل میکند تا انتقام برادرش را بگیرد.
دیوید از هتل فرار میکند و در جنگل به سایر فراریها میپیوندد. دیوید که نزدیکبین است، متوجه زنی میشود که او هم این ویژگی را دارد. به مطالعه تاریخ دیوید و اون زن، شروع به رابطه میکنند و برای اینکه کسی متوجه نشود، از ایما و نشانه برای سخن زدن با هم استفاده میکنند. سپس از مدتی، دیوید و زن تصمیم میگیرند که از جنگل فرار کنند و زندگی عاشقانه خود را در شهر ادامه دهند. اما رهبر فراریها این داستان را میفهمد و به دلیل جراحی چشم زن را به شهر میبرد و چشم او را کور میکند. دیوید پس از اطلاع از این اتفاق رهبر گروه را میکشد و با اون زن به شهر فرار میکند.
در آخر فیلم، دیوید و زن درون رستورانی میشوند و از گارسون یک چاقو میگیرد. دیوید به دستشویی میرود تا چشمان خودش را نیز کور کند، اما با اینکه تاریخ رفتن به دستشوئی میگوید «لفتش نمیدم» اما در آخر کارگردان با القا زمانبر شدن کار دیوید بازگشت او از دستشوئی را نمایش نمیدهد و به گونه ای آخر فیلم بازمیماند. اینجور که برای بیننده محرز نمیشود که آیا دیوید کار را تمام کرد؟ یا از راهی دیگر زن را ترک کرد، یا…
نوع رابطههایی که در فیلم شکل میگیرد غیرقابل خیال است همانند: رابطه دیوید با دختری که خون دماغ میشود که با پیدا نکردن نقطه مشترک این رابطه شکل نمیگیرد و دختر با جان درون رابطه میشود. طراحی لباس نیز بشدت هوشمندانه است: شباهت لباس خدمات و مربیان هتل با لباس راهبه ها و خادمین کلیسا.
شخصیت دیوید وابسته یک تزلزل و تناقض است: به هیچ وجه دوست ندارد که دروغین ابراز علاقه کند (حتی راوی هم به این نکته نشانه میکند) و جایی دیگر جان را برای دروغی که برای تشکیل رابطه اش گفته است ملامت میکند و حیوان شدن را از عشق دروغین خوب تر میداند اما درجایی که پی میبرد تنها چند روز برایش باقی مانده است خود را مجبور میکند که به زن سنگدل نزدیک شود و به او ابراز مهربانی و ابراز یکسانی کند.
موردی که شخصیتهای قصـه را از تیپ جدا میکند، وجود تصمیمات ناگهانی و غیرقابل نزد بینی اون هاست، همینطور کارهایی که تکراری نیستند و تازگی دارند اما دور از منطق هم نیستند!
زیادتر بخوانید:
از همراهی شما تا انتهای نوشتار بهترین فیلم های مانند جنایات آینده سپاسگزار هستیم. حتما ما را با نظرات خود در رابطه با این نوشتار، آگاه کنید. شما میتوانید به نام نویسنده مهمان در سایت فیگار عضو شوید و علاوه بر اشتراک نظرات خود در رابطه با مقالهها، نقد فیلم ، نقد سریال ، اخبار سینما و مطالب خودتان را نیز انتشار دهید. برای مطالعه فراخوان مرتبط با اون بر روی لینک نویسنده مهمان کلیک نمایید. در ضمن شما همراهان گرامی میتوانید به اینستاگرام فیگار جهتِ شناختِ مهمترین فیلم های ژانرهای مختلف و کوتاه نقد و بررسیهای فیلمهای روز دنیا مراجعه کنید.
[ad_2]