[ad_1]
بهترین فیلم های علمی تخیلی با ارزش تماشای مجدد به جذابترین آثار این ژانر میپردازد. به آثاری که در آنها علم و تخیل در اوج خود به تداخلی هرمونوتیک رسیدهاند.
نظریه ای وجود دارد که شروع فرگشت انسان و برتریاش بر گونههای دیگر را به زمانی ارجاع میدهد که آدمی شروع به تخیل کردن نمود سند این که انسان نخستین دارای تخیل بوده است، دیوار نقاشیهای کشف شده از غارهایی است که انسان نخستین برای سکونت انتخاب بوده است. همچنین موجوداتی همچون اژدها و جن و پری و دیو و … که از دیرباز در قصـهها و افسانههایی همچون شاهنامه یا در کتب مقدس آمدهاند گواهان این همراهی قدیمی تخیل و آدمی میباشند.
تحلیل و معرفی بهترین فیلم های علمی تخیلی با ارزش تماشای مجدد
به ردیف سال انتشار
فهرست مطالبی که در نوشتار زیر خواهید خواند به شرح زیر است:
این فهرست بروزرسانی میشود…
علمی تخیلی گونه ای داستانی است که در ادبیات، هنر، تلویزیون، بازی ویدئویی، سینما، تئاتر و دیگر رسانه ها یافت میشود. در گونه علمی تخیلی علمی یا علوم امروزی یا مربوط به آینده دستمایهٔ آرتیست و آفرینشگر قرار میگیرد. اولین بار در آثار ژول ورن نویسندهٔ شهیر فرانسوی و یکی از پیشگامان علمی تخیلی بود که سینما و زیردریایی ظاهر شدند.
کلمهٔ روبات و کاربرد اون به شکل موجودی انسان نما اولین بار در دلیل معروف کارل چاپک، نویسندهٔ چک، به نام .R.U.R یا کارخانهٔ روباتسازی روسوم مطرح شدند. آرتور سی. کلارک بود که اولین بار ایدهٔ ماهوارههای مخابراتی را مطرح کرد و حتی به اون لباسٔ عمل پوشانید. کلمه رباتیک و مفهوم امنیت روباتها، هر دو از ایدههای آیزاک آسیموف هستند.
Back To The Future (1985)
بازگشت به آینده یک فیلم علمی تخیلی آمریکایی به کارگردانی رابرت زمکیس است. تهیهکننده این فیلم استیون اسپیلبرگ است و فیلمنامه اون را باب گیل نوشتهاست. مایکل جی فاکس، کریستوفر لوید، لی تامپسون، کریسپین گلاور و توماس ویلسون در این فیلم ایفای نقش کردهاند.
این فیلم پرفروشترین فیلم سال شد و به یک موفقیت تجاری بزر تبدیل شد و با نقدهای پرستیدن آمیزی مواجه شد به طوری که در ۱۰ فیلم برتر در ۱۰ ژانر جز ۱۰ فیلم برتر در رده فیلمهای علمی تخیلی بود و همحالا در سایت imdb جز ۵۰ فیلم برتر است.
تحلیل فیلم بازگشت به آینده
فیلم قصـه یک پسر نوجوان به نام مارتی مکفلای را روایت میکند که به شکل تصادفی در تاریخ مسافرت میکند و از سال ۱۹۸۵ به ۱۹۵۵ منتقل میشود. او والدین خود را در دبیرستان ملاقات میکند و تصادفا موجب برهم خوردن رابطه اونها میشود. مارتی باید تغییری که در قبل ساختن کرده را اصلاح کند و کاری کند تا والدینش عاشق یکدیگر شوند و سپس با کمک دانشمندی به نام پزشک امت براون راهی جهت بازگشت به سال ۱۹۸۵ بیابد.
روایت کمدی Back to the Future به نام یکی از شاخصههای اصلی اون، کاری میکند مخاطب همیشه با انرژی و شور داستاناش را دنبال کند و در عین حال، زمان دستوپنجه آرام کردن با همهی مفاهیم زیرمتنی و گفت و گوهای جذاب و شورانگیزش دربارهی تاثیرات بازی کردن با تاریخ و رخدادهای تاریخی را به دست بیاورد.
فیلم بازگشت به آینده
داستان از اونجا شروع میشود که پسر جوانی با نام مارتی مکفلای نزد دوست نزدیک و پیرش یعنی دانشمندی با نام پزشک بِرَون میرود و مطابق درخواست او، تصمیم به آزمایش کردن ماشینِ زمانی که وی برنده به ساختن اون شده میگیرد. این بین، بِرَون توسط شلیک اسلحهی چند قاتل کشته میشود و مارتی که در حال آزمایش کردن اختراع جدیدی او به سر میبرد، چندین و چند سال به عقب بازمیگردد.
به دههی پنجاه میلادی و جایی که در اون برای پیشگیری از نابودیاش، باید ایمن شود که پدر و مادرش عاشق یکدیگر میشوند و مشکلی بر سر راه شکلگیری رابطهشان قرار نمیگیرد! هرچند که در ادامه هدف مارتی به مسافرت مجدد در تاریخ برای نجات دادن جان داک بِرَون تبدیل میشود و قصـه، حتی پیچیدهتر از حالت قبلی، به نزدروی خود ادامه میدهد.
فیلم بازگشت به آینده
همهی این خط ها داستانی، در کنار شخصیتپردازی کاملا راضیکنندهی کاراکترهای اصلی، بازیهای جاذبهکنندهی نقشآفرینهای اصلی، خلق طنزهای بهجا و مشغولکننده و پیادهسازی ایدههای داستانی به بهترین شکل ممکن، قطعه اول «بازگشت به آینده» را در سال ۱۹۸۵، تبدیل به یک اتفاق سینمایی عظیم کردند و اونقدر از این دلیل ساختهی سینمایی تاثیرگذاری آفریدند که هنوز میشود رد پای تاثیراتش را در ایدههای داستانهای علمیتخیلی در انواع و اقسام مدیومهای داستانی، مشاهده کرد. این بین، شاید قطعههای بعدی سهگانهی Back to the Future به اندازهی قطعه اول حس تازگی نداشته باشند و از بسیاری مناظر، در نقطهای عقبتر از اون دلیل قرار بگیرند، ولی بیان این واقعیت ابدا به معنی بیکیفیتی اونها یا خوشیقسمت نبودنشان نیست.
Jurassic Park (1993)
پارک ژوراسیک فیلمی در ژانر علمی تخیلی محصول سال ۱۹۹۳ به کارگردانی استیون اسپیلبرگ و برگرفته از رمانی به همین نام است. قصـه فیلم در جزیرهای تخیلی به نام ایزلا نوبلار چهره میدهد. در این فیلم بازیگرانی همچون کریس پرت و سام نیل، لورا درن، جف گلدبلام، ساموئل ال. جکسون، ریچارد اتنبرا، مارتین فررو، بیدی ونگ، باب پک، وین نایت، جوزف مازلو، آریانا ریچاردز، کامرون تور، میگل ساندووال و ریچارد کایلی ایفای نقش کردهاند.
این فیلم همحالا جز ۲۵۰ فیلم برتر تاریخ سینما در سایت imdb است. این فیلم پرفروشترین فیلم کل کارنامه استیون اسپیلبرگ از گذشته تا به حال بدون محاسبه نرخ تورم محسوب میشود. این فیلم در اسکار ۱۹۹۴ برنده ۳ اسکار بهترین تدوین صدا، بهترین میکس صدا و بهترین جلوههای تصویری شد.
تحلیل پارک ژوراسیک
زمانی به سال 1993 دید میکنیم، چیزی که در مورد “پارک ژوراسیک” ما را متعجب میکند، جلوههای مخصوص استفاده شدهست که به نظر میرسد دایناسورها را به زندگی بازگردانده است. در زمانی معادل دو دهه سپس، گشت و گذار مجدد در قصـهگویی استادانه اسپیلبرگ را میتوان بهترین دلیل برای دیدن مجدد اون فهمید.
این فیلم مجدد به سینما بازگشته، اون هم با بهترین تبدیل به فرمت 3D که تا به حال دیدم، به دلیل اجتناب از تمام عواطف بد و سرگیجهآوری که تاریخ دیدن فیلمی که به 3D تبدیل شده به انسان دست میدهد. به جز چند سکانس که نزد زمینه در اون تار است، جلوهها شما را در خود غرق میکند و اصیل است.
منظرههایی که دایناسورها در اون به سو شما خیز برمیدارند سخن ندارند و تاثیرگذارند. منظره مورد علاقه من همیشه آنجایی بوده که شخصیتها سوار ماشین جیپ به دنبال یک “تی-رکس” عصبانی در حرکتند و یکباره یک دایناسور با دندانهای برهنه را در آیینه بغل جیپ میبینیم که به سرعت و با عصبانیت به سو آنها میرود.
فیلم پارک ژوراسیک
تنها یک ثانیه طول میکشد تا مفهوم جمله “اجسام از آنچه در آیینه میبینید به شما نزدیکترند” را درک کنیم. اسپیلبرگ راهی یافته تا هم ما را بخنداند و هم شور را به حد اعلا برساند. این نکته در 3D نمود بیشتری دارد. فیلم به طرز قابلملاحظهای شما را درگیر خود میکند، البته به جز کامپیوترها و بیسیمها، رادیویی کهنه که در نظر بیننده امروزی به همان اندازه ماقبل تاریخی است که مخلوقات عصر حجری فیلم هستند. اما همین امکانات پیشرفته اون تاریخ که برای جلوهها استفاده شده و ترکیب مخلوقات مکانیکی و تصاویر کامپیوترای، هنوز به اندازه مخلوقات کیفیت بالای امروزی سینما باورپذیرند.
اسپیلبرگ پس از این فیلم پروژههای سنگینتر و معتبرتری را کار کرده است، ولی این تریلر به نام یکی از بهترین آثارش و شاهکاری در این ژانر محسوب میشود. این علامتدهنده توانایی بینظیر وی در شناخت قدمهای سینمایی و زبان بصری فیلمها و توانایی او در پذیراندن شخصیتهایش به مخاطب است.
فیلم پارک ژوراسیک
این نکتهای است که تمام اون جلوههای مخصوص را لبریز از عواطف عمیق میکند. او میتواند مفهومی را در امواج ساختن شده در یک لیوان آب برساند که دیگر فیلمسازان برای اون نیاز به 15 صفحه دیالوگ دارند. قصـه اقتباسی است از کتاب “مایکل کریچتون” فقید، داستانی که با گستاخی شروع میشود.
با گناه کبیره سرافرازی تا جایی که مردی خود را در درجه خدایان میبیند و با این عمل زمینهساز سقوط خود میشود. جان هاموند (ریچارد آتنبرو) رویا استخراج DNA دایناسور و گیاهی که درون یک کهربا گیر افتاده است و استفاده از اون برای بازتولید گونه دیگری از گیاهان و مخلوقات پارینهسنگی را در سر دارد.
اسپیلبرگ قصـه را با کمی خصیصه اخلاقی بنا کرده تا ما بتوانیم از این تباهی فاجعهبار خوشی ببریم، بدون اینکه درگیر حس گناهی ناراحتکننده شویم. همچنین اسپیلبرگ ایمن شده که در فیلم کسی هست که به اون قلب خوش کنیم، اعتقاد خود را در گرو شخصیتهایی قرار دهیم که هم با آنها ارتباط برقرار میکنیم و هم آنها را تمجید میکنیم.
فیلم پارک ژوراسیک
لورا دِرن و سمی نیل نقش متخصصین مخلوقات و گیاهان پارینهسنگی را ایفا میکنند، کسانی که اولاً علاقهمند به علمند و نه پول، دوماً عاشق یکدیگر هستند. این تمام چیزی است که ما نیاز داریم درموردشان بدانیم. اما برای اطمینان خاطر، اسپیلبرگ تعدادی کودک را نیز اضافه میکند، این کودکان علاوه بر اینکه غریزه حمایتی ما را برمیانگیزند، به کاراکتر سمی نیل نیز شانس رشد کردن میدهند.
بروید و “پارک ژوراسیک” را در 3D ببینید، بروید و فرزندان خود را که در تاریخ اکران فیلم به دنیا نیامده بودند با خود ببرید. بروید و فیلم را به طریقی ببینید که باید دید، بر روی پرده عظیم سینما و با فراوان تماشاگران خوشحال و شورزده. بروید و ساموئل الجکسون را ببینید، نزد از اینکه تبدیل شود به ساموئل الجکسونی که میشناسیم. اما بالاتر از همه اینها به این خاطر ببینید که لبریز از خوشی دیدن جادوی ناب اسپیلبرگ شوید. این فیلم علمی تخیلی کهنه است.
The Matrix (1999)
ماتریکس یک فیلم اکشن علمی-تخیلی به نویسندگی و کارگردانی واچوفسکیها است که در سال ۱۹۹۹ منتشر شد. در این فیلم بازیگرانی همچون کیانو ریوز، لارنس فیشبرن، کری-ان ماس، هوگو ویوینگ، جو پانتولیانو و گلوریا فاستر ایفای نقش میکنند. ماتریکس که اولین قطعه از چهارگانه ماتریکس است، آمیزهای از اکشن، هنرهای رزمی و دارای یک فیلمنامه چندلایه است که یک جامعه پادآرمانشهر در آینده را به عکس میکشد، که در اون درک واقعیت توسط انسانها در دنیایی ساختگی به نام «ماتریکس» چهره میدهد، که به دست ماشین آلات هوشمند برای غلبه بر فراوانی انسانها، مانندسازی شدهاست.
این در حالی است که حرارت و کوششهای الکتریکی بدن انسانها بهعنوان منبع انرژی برای ماشین آلات محسوب میشوند. در این بین یک برنامهنویس کامپیوتر به نام نئو، از این واقعیت آگاه شده و دنبال با افراد دیگری که خود را از این دنیای رؤیایی رها کردهاند، به شورشی علیه ماشینها برمیخیزند. فیلم ماتریکس بهخاطر داشتن محتوای سنگین و ساختار پیچیده فلسفی شهرت دارد.
فیلم ماتریکس
این فیلم همچنین نمونهای از سبک سایبرپانک و علمی تخیلی بهشمار رفته و شامل منابع متعددی از ایدهها و تفکرات فلسفی و مذهبی است. روشی که واچوفسکیها در ساخت منظرههای اکشن این فیلم بهکار گرفتهاند تحت نشان انیمه ژاپنی و فیلمهای هنرهای رزمی بودهاست.
آنها همچنین از تکنیکهای مبارزه نمایشی و وایر فو نوعی تکنیک مبارزه با کمک هدایت افراد با سیم و مورد استفاده در فیلمهای سینمایی اکشن سینمای هنگ کنگ در ساخت این فیلم استفاده کردهاند. این فیلم موجب معروف شدن جلوه بصری تأخیر گلوله شد، تکنیکی که طی اون منظرههای اکشن فیلم به شکل حرکت آرام به نمایش درمیآید اما حرکت دوربین به نحوی است که انگار با شتاب ساده در حال جابهجا شدن است.
فیلم ماتریکس
این فیلم نشان زیادی بر فیلمهای سبک ابرقهرمانی سپس از خود داشت. ماتریکس بهطور مخصوص بهخاطر جلوههای مخصوص، نوع اکشن استفاده شده، فیلمبرداری و مشغولکنندگی بالا مورد تمجید قرار گرفتهاست. این فیلم که از اون به عنوان یکی از بهترین فیلمهای ژانر علمی–تخیلی در تمام دوران یاد میشود، در سال ۲۰۱۲ به فهرست مردمی ثبت فیلم آمریکا اضافه شد.
تحلیل ماتریکس
سپس از سکانس عالی ابتدایی فیلم که در اون زنی کم سن بنام Trinity (با بازی Carrie-Anne Moss) با مخلوطی از حرکات کونگ فو و ژیمناستیک تعدادی مامور مخصوص را از پا در می آورد، فیلم هکر کامپیوتری جوانی (با بازی Keanu Reeves) را معرفی میکند که بعداً توسط Trinity نزد مردی شگفت آور بنام Morpheus (با بازی Laurence Fishburne) برده میشود.
رهبری گروهی ایدولوژیک و تروریست که اعتقاد دارد این مرد کم سن تنها کسی است که میتواند در برابر نیروهای پیشرفته و شیطان صفتی که در سال 1999 بشر را زندانی خود کرده اند بایستند و آنها را نجات دهد. ولی مرفیوس خود وابسته به عالمی دیگر است که 2000 سال در آینده قرار دارد و دنبال با گروهی از پیروانش، با وسیلهای پیشرفته همانند زیردریایی ناتیلوس به این دوران آمدهاند.
فیلم ماتریکس
مرد کم سن موافقت میکند تا طی مراحلی مخصوص و چندش آوری، بدن طبیعیاش از غلاف مخصوصی که در اون قرار دارد خارج و به زیر دریایی آورده شود. او که حالا نامش Neu است در پشت سرش ورودیای دارد که از راه اون میتوان اطلاعات و تواناییهای بسیاری را در مغرش بارگذاری کرد و در اون واحد راهی ارتباطی است که او را به جهانی که قبلاً در اون زندگی میکرده متصل میکند. حال Neu ای که درون دنیایی جدید شده، مهیا مبارزه با نیروهای شیطانی است که دنیا را به وضعیتی در آورده اند که در سال 1999 دیده میشود.
طبق آنچه در فیلم گفته میشود، بنظر میرسد در آغاز قرن بیست و یکم جنگی فراگیر بین انسانها و ماشینهای پیشرفته اتفاق میافتد که نتیجه اون پیروزی هوش مصنوعی و رباتهاست. در حال آماده شهر زیر زمینی Zion آخرین سنگر انسانها که منتظرفردی انتخاب هستند تا نیروی به نام ماتریکس را که توسط کامپیوتری انسان نما کنترل میشود را نابود کند. نیرویی که دنیایی مجازیی را خلق کرده است که انرژی اش از بدن انسانها تامین میشود.
فیلم ماتریکس
این دنیای جدید توسط مردانی با عینکهای آفتابی سیاه رنگ به رهبری Smith (با بازی Hugo Weaving) اداره میشود. با وجود اینکه یک ساعت از فیلم صرف توضیح ماجراهای بالا میشود، میتوان گفت که تمام فیلمنامه نیز به نوعی به همین مفهوم میپردازد. مرفیوس که دائماً علم و آگاهی از وی تراوش میکند، مدام سخنان نغز میگوید. اطلاعاتی که تماشاگر و حتی Neu آنها را دنبال میکنند، تا شاید راه حلی برای درک گره کور موقعیتی که برایشان در ابتدا به طور نامفهوم توضیح داده شده، پیدا کنند.
معمایی که تا آخر فیلم هم برایشان حل نشده و علامت سوالی بالای سرشان باقی میماند. متاسفانه این داستان دلیل میشود تا فیلم در پیشبرد خط روایی ناکام بماند. داستانهایی فرعی اضافه شده است که بنظر میرسد تنها هدفشان آماده آوردن محیطی برای ارائه جلوه های مخصوص و کشاندن مردم به گیشه باشد. در نتیجه این جلوه ها با وجود اینکه برای تماشاگر فیلمهای علمی تخیلی کاملاً نوآورانه و بیش از حد تصور است، ولی هیچ گونه نقشی در روند اصلی قصـه ندارند.
اما همین جلوه های مخصوص بزرگترین نقطه قوت ماتریکس است. تغییر فرم افراد، اشیا و فضاها فراوان شغل ای و خلاقانه میباشد. استفاده از تکنیک جذاب آویزان کردن بدلکاران بوسیله طناب و همچنین وجود Yuen Wo به نام استاد کنگ فو در منظره های مبارزه با عث شده از سطح هنرهای رزمی در فیلم بالاتر از نمونه های قبلی هالیوودی باشد.
فیلم ماتریکس
علاوه بر این استفاده فیلمسازان از تکنیکی نوآورانه که نامش را Bullet time photography گذاشته اند، در کنار گرافیک کامپیوتری منظره هایی را خلق کرده است که در اون میتوان سرعت و جهت حرکت افراد و اشیا را تغییر داد. چیزی مانند آنچه در انیمیشن های ژاپنی دیده میشود. شخصیتها میتوانند چند متر به آسمان پریده، چند تا لگد بزنند و در همین حالت متوقف شوند. آنگاه این حالتشان از زوایای مختلف به عکس کشیده میشود.
سپس به آهستگی پایین می آیند. و همه اینها به شکل کاملاً اعتقاد پذیر اجرا میشود. کاملاً مشخص است که برادران Wachowskis و سینماتوگرافر کار Bill Pope توجه مخصوص ای به جلوه های بصری داشته اند. جلوه های مخصوص ای که اولین بار در سطحی پایین تر در فیلم قبلیشان Bound انجام داده بودند.
طراحی تصاویر آسمانهای خراشهای بلند، مشکی و درخشنده شهر نیز نتیجه منظره پردازی عالی Own Paterson است که تصویری هرسناک از لوکیشن فیلمبرداری یعنی سیدنی، در مقابل چشم تماشاگران قرار داده است. سرپرست جلوه های مخصوص John Gaeta، طراح لباس Kym Barrett ، تیم بدلکاران و همه کسانی که در پشت دوربین دلیل شده اند که فیلم از لحاظ بصری در سطح بالایی قرار گیرد.
فیلم ماتریکس
موسیقی ارکسترال Don Davis نیز در کنار مجموعه ای از قطعه ها راک Marilyn Manson, Ministry, Prodigy, Rage Against the Machine دلیل گذاری سکانسهای مختلف فیلم بخصوص مبارزات را بر تماشاگر را زیادتر میکند. Kiano Reeveبا اون شخصیت جدی خونسرد اش توانسته حرکات فیزیکی Neu را بخوبی از کار درآورد.
اما در کل، نمیتوان گفت که فراتر از فیلمهای قبلی اش ظاهر شده است. Fishburne توانسته عکس خوبی از فردی مدیر و باهوش ارائه کند، هرچند با جلو رفتن قصـه بازی اش ضعیفتر میشود. در مورد بقیه بازیگران هم بخاطر اینکه زیادتر بازیشان فیزیکی و مبارزه ای است، نمیتوان نظر خاصی داد. ولی در این بین هنرنمایی Gloria Foster در نقش Oracle، بخصوص در منظره ای که به Neu میگوید که انسان انتخاب است، قابل تقدیر میباشد.
Eternal Sunshine Of The Spotless Mind (2004)
قصـه درخشش ابدی یک ذهن پاک درباره دو عاشق کهنه میباشد که دو سال با هم در ارتباط بودند و سپس از یکدیگر جدا شدهاند. تمرکز اصلی کارگردان فیلم میشل گوندری، درباره سوال “چه میشد اگر بتوانیم خاطرات بد را یاد بردن کنیم؟” میباشد. بازی نادر جیم کری در یک نقش جدی، در مقابل کیت وینسلت و نویسندگی متقاعدکننده این فیلم توانست جایزه اسکار بهترین فیلمنامه اصلی را به هدیه بیاورد.
تحلیل درخشش ابدی یک ذهن پاک
در درخشش ابدی یک ذهن پاک پیام فراوان عمیقی وجود دارد و میتوان گفت که این فیلم عمیقترین فیلم کافمن تا به امروز است. این فیلم پیام فراوان عمیقی دارد که همه بینندگان باید به اون توجه کنند. پیچیدگیهای کوچک زیادی در فیلم وجود دارد که مطمئناً با چندبار دید برایتان مشخص میشوند.
کل ساختار فیلم کاملاً جذاب و به طور هوشمندانهای انجام شده است. این فیلم هوشمندانهترین فیلم سال 2004 میباشد و بیش از هر فیلم دیگری سخن برای زدن دارد. درخشش ابدی یک ذهن پاک فیلمی خوشگل با صداپیشگی عالی توسط گوندری، بیننده را در یک سرزمین فانتزی کابوسوار ترسناک میبرد که در اون هر چیزی ممکن است. این یک فیلم خوشگل، شگفت آور، استثنایی، شوخ و یکی از بهترین فیلمهای دهه 2000 میلادی میباشد.
Inception (2010)
مقدمه (در ایران با نام تلقین نیز شناخته میشود) یک فیلم اکشن علمی تخیلی به نویسندگی و کارگردانی کریستوفر نولان است که در سال ۲۰۱۰ منتشر شد. نولان تهیهکنندگی این فیلم را با همسرش، اما توماس، نیز بر وظیفه داشتهاست. در این فیلم لئوناردو دیکاپریو نقش یک دزد زبر دست را ایفا میکند که با نفوذ به باطن ناخودآگاه افراد، افکار اونها را میدزدد. او، که در ایالات متحده تحت پیگرد قانونی است، با منظور پاک شدن سابقهاش در ازای یک کار که غیرممکن به نظر میرسد، روباهرو میشود: تلقین یک ایده به باطن ناخودآگاه یک شخص.
کن واتانابه، جوزف گوردون لویت، ماریون کوتیار، الیوت پیج، تام هاردی، دیلیپ رائو، کیلین مورفی، تام برنگر و مایکل کین از گروه بازیگران فیلم هستند. بهگفتهٔ نولان، او ۱۰ سال بر روی فیلمنامه فکر میکردهاست. مدتی پس از ساختن فیلم بیخوابی (۲۰۰۲)، نولان نزدنویس فیلمنامهٔ ۸۰ صفحهای درباره «سارقان رؤیا» را نوشت که در ژانر وحشت و با الهام از رؤیای شفاف بود.
فیلم تلقین
او طرحش را به برادران وارنر ارائه کرد. اما حس کرد که برای ساخت این فیلم به تجربهٔ بیشتری در کارگردانی نیاز دارد. او این پروژه را موقتا کنار گذاشت و بر روی فیلمهای بتمن شروع میکند (۲۰۰۵)، حیثیت (۲۰۰۶) و شوالیهٔ تاریکی (۲۰۰۸) کار کرد. او شش ماه بر روی فیلمنامه فیلم کار کرد و برادران وارنر در فوریه ۲۰۰۹ اون را خرید. فیلمبرداری مقدمه ۱۹ ژوئن ۲۰۰۹ در توکیو شروع شد و در ۲۲ نوامبر ۲۰۰۹ در کانادا به آخر رسید.
فیلم تلقین
فیلمبرداری این فیلم در شش سرزمین چهار قاره انجام شد. هزینه تولید فیلم ۱۶۰ میلیون دلار بود که توسط وارنر برادرز و لجندری پیکچرز فراهم شد. مراسم افتتاحیهٔ مقدمه در ۸ ژوئیه ۲۰۱۰، در لندن برگزار شد و سپس در ۱۶ ژوئیه ۲۰۱۰ به شکل جهانی در سینماهای مرسوم و آیمکس به نمایش حقوق.
این فیلم بیش از ۸۲۶ میلیون دلار در دنیا فروخت و به چهارمین فیلم پرفروش سال ۲۰۱۰ بدل شد. مقدمه بهعنوان یکی از بهترین فیلمهای دههٔ ۲۰۱۰ در نظر گرفته شدهاست و بهدلیل فیلمنامه، کارگردانی، موضوعات، سکانسهای اکشن، جلوههای بصری، موسیقی و نقشآفرینی گروه بازیگران مورد تمجید منتقدان قرار گرفت.
تحلیل تلقین
قصـه میتواند در چند جمله کوتاه تعریف شود و یا حتی میتواند ابداً گفته نشود. این فیلم در برابر لو رفتن داستانش ایمن است. اگر آخر قصـه را بفهمید، هیچ چیز از اون نمیفهمید مگر اینکه بفهمید چگونه به آنجا رسیده است و اگر روند قصـه را هم برایتان بگویند، فقط برایتان سرگیجه به دنبال خواهد داشت.
کل این فیلم در مورد فرآیند است؛ در مورد جنگیدن برای درک تمایز بین پوسته های واقعیت و رویا، واقعیت در رویاها و رویاهای بدون واقعیت است. این فیلم یک نمایش شعبده بازی نفس گیر میباشد. احتمالاً نولان فیلم یادگاری خود را به نام یک دست گرمی برای فیلمنامه تلقین نوشته است. یادگاری قصـه مردی فاقد حافظه کوتاه وقت بود و قصـه از آخر به اول روایت میشد.
The Martian (2015)
مریخی فیلمی آمریکایی در سبک علمی–تخیلی به کارگردانی ریدلی اسکات است که در تاریخ ۲ اکتبر ۲۰۱۵ منتشر شد. مت دیمون برای بازی در این فیلم برنده جایزه گلدن گلوب شد. همچنین فیلم نامزد هفت قسمت در جوایز اسکار بود که در هیچیک برنده نبود.
تحلیل مریخی
فیلمنامه یکی از نقاط قوت «مریخی» است که به خوبی مسیرش را پیدا میکند. این متن قدرتمند اونقدر مضامین مهم چاشنی روایت میکند که در برخی برشها، فضایی بودن داستان کاملا به کنار رانده میشود و مضامین انسانی و دراماتیک جای ریزهکاریهای فضایی را میگیرند. به لحاظ رویکرد کلی، «مریخی» جانب واقعیت را رها کرده و ابدا تصمیم ندارد یک فیلم رئال فضایی بسازد؛ اما ویژگی علمی فیلم شاید به این دلیل با بیاعتنایی کارگردان مواجه شده که ریدلی اسکات دغدغههای مهمتری را دنبال میکند و گونه فضایی را دلیلای برای پرداختن به مسائلی از قبیل تنهایی، پرتابشدگی، دلتنگی و تلاش برای صیانت وجود و بقا قرار داده است.
فیلم مریخی
ویژگیهای منحصربهفرد «مریخی»، از تاریخ شروع تلاش مارک برای ساختن دنیا کوچک خودش روی کره مریخ، نمودار میشوند. در این قسمت، دومینویی از خلاقیتهای فیلمساز نزد چشم مخاطب قرار میگیرد و تلاشهای دلپذیر قهرمان قصـه برای ادامه عمر کاملا به فرم میرسد. با این حال، شاید مشکل عظیم «مریخی» این باشد که خلاقیتهایش در حد همین نوآوریهای کوچک، برای خلق یک دنیا شخصی توسط مارک، باقی میهمانند و در مجموع، فیلم از سطح یک درام فضایی ساده فراتر نمیرود.
روایت یک داستان تکنفره، با محوریت مسئله تنهایی و تلاش برای بقا، طبیعتا فرم روایی ویژه خودش را هم میطلبد و برقراری دیالوگ در چنین فضایی دشوار به نظر میرسد. ترفند فیلمنامه «مریخی» برای حل مشکل کمسخن بودن منظرهای که در اکثر زمان با یک بازیگر اداره میشود، استفاده از ضبط ویدئو توسط مارک است.
Blade Runner 2049 (2017)
فیلم بلید رانر محصول 2017 از آثار سایبرپانک برنده در سالهای اخیر است. قصـه این فیلم 30 سال پس از اتفاقات نسخه اول جریان دارند. 30 سال پس از اتفاقات فیلم اول، یک بلید رانر جدید به نام افسر کی که پلیس لس آنجلس نیز میباشد، یک راز پنهان شده را کشف میکند که میتواند جامعه را به فتنه و نابودی بکشاند. این کشف افسر کی، او را درون سفری برای یافتن یک بلید رانر به نام ریک دکارد میکند که 30 سال است ناپدید شده است.
تحلیل فیلم بلید رانر 2049
گفت و گو درباره برتری این دنباله نسبت به Blade Runner اصلی، از تاریخ انتشار Blade Runner 2049 همیشه وجود داشته است. اما میتوان گفت که نسخه اصلی همچنان برتر است. ساختن دنبالهای برای فیلم Blade Runner اصلی باید یکی از مقاومترین کارها برای هر نویسنده و فیلمسازی باشد.
این قصـه از اون سبک داستانهایی نیست که لزوما به دنبالهای نیاز داشته باشد. فیلمنامه نویس نسخه اصلی یعنی Hampton Fancher و همچنین Ridley Scott این بار به نام تهیه کننده بازگشتهاند. Denis Villeneuve با توجه به تجربهاش در پروژههایی که با موضوعات سنگین درباره بشریت سروکار دارند، بهترین گزینه برای کارگردانی این فیلم بود. او همچنین از Blade Runner به نام فیلمی نام میبرد که الهامقسمت او برای دنبال کردن شغل خود شده است. با وجود اینکه Blade Runner 2049 بالاتر از نسخه اصلی خود قرار نمیگیرد اما قطعا از بهترین دنبالههای فیلم تاریخ است.
زیادتر بخوانید:
از همراهی شما تا انتهای نوشتار بهترین فیلم های علمی تخیلی با ارزش تماشای مجدد سپاسگزار هستیم. حتما ما را با نظرات خود در رابطه با این نوشتار، آگاه کنید. شما میتوانید به نام نویسنده مهمان در سایت فیگار عضو شوید و علاوه بر اشتراک نظرات خود در رابطه با مقالهها، نقد فیلم ، نقد سریال ، اخبار سینما و مطالب خودتان را نیز انتشار دهید. برای مطالعه فراخوان مرتبط با اون بر روی لینک نویسنده مهمان کلیک نمایید. در ضمن شما همراهان گرامی میتوانید به اینستاگرام فیگار جهتِ شناختِ مهمترین فیلم های ژانرهای مختلف و کوتاه نقد و بررسیهای فیلمهای روز دنیا مراجعه کنید.
[ad_2]